سلام
خوش امدی
سلام
خوش امدی
یک سال دیگه هم گذشت
نمیدانم یک سال به عمرم اضافه شد یا یک سال از ان کم شد؟
بعضی ها میگه یک سال بزرگ شدی
بعضی ها میگه یک سال از عمرت کم شد
بعضی ها میگه یک سال پیرتر شدی
بعضی ها میگه یک سال به مرگ نزدیکتر شدی
بعضی ها هم برایش مهم نیست هیچی نمیگه
نمیدانم در این یک سال واقعا بزرگ شدم؟نمیدانم چیقدر به خواسته هایم دست یافتم
ولی یک سال تجربه کسپ کردم ، با زندگی بیشتر آشنا شدم....
چی بخواهی
چی نخواهی
این بهار
این خزان
یا به سختی و تلخی
یا به شادی و به لبخند مگذرد...
چی زیباست حس داشتن تو
امروز مقدس است چون خداوند تورا به جهان هدیه داد
امروز فرشته ها رقص و پایکوبی میکند
امروز جهان غرق نگاه زیبای توست
امروز افتاب روشن تر است
امروز آسمان آبی تر است
بلبلان آواز میخوانند
امروز بهاری دیگر است
امروز سبزه زار زندگی با داشتن گل سرخ همچون تو مینازد
زیبا ی های دنیا با آمدن تو پیدا شد
امروز میلاد مهربان ترین فرشته است
امروز لبریز از خوشی ام
شوق داشتن تو چنان سرشارم کرده که فقط خدا میداند و این دل
امروز زاد روز توست،امروز روزتولد تمام زیبای های زندگیست
آغاز بودنت مبارک ای فرشته ی مهربان....
عـــــــــشق مان ماندگار باد
دوستدار همیشگیت (جواد)
این شب هم از اون جمله شب های است که آرزو میکنم ای کاش از عشق هیچی نمی فهمدم
ای کاش نبودم ،شاید این از جزء معدود زمان های است که از کلیمه ایکاش استفاده میکنم
امشب حوصله نوشتن هم ندارم
امشب من هستم و سکوت شکسته و درهم بخاطر هر لحظه ندیدن تو .
امشب من هستم و اندوه کهنه ای نداشتن تو
من هستم و شاخه گل پر پر شده ای عشق
من هستم و سیمای شکسته تر از همیشه ام
اره همیشه من هســتم و یاد همیشه گـــی تو
حس میکنم کلیمات هم از نوشتن درد هایم عاجزن.....
ولی من برای نوشتن خیلی چیز ها دارم که نمی نوسم
خیلی (چرا) ها دارم که برایم بی پاسخ مانده
مثلا وقت مطمعین نبودی چرا تا اینجا آمدی مگه نمیدانستی اخرش جنون است؟.
مهم نیست بگذریم
شاید قسمت داشتنت از آن من نبود
{هربار کم آوردم گفتم قسمت نبود}
گاهی دستم را به شانه ام میزنم و با خودم میگم :
جواد تو چرا از نداشتنش پیج تاب میخوری؟
شاید باکسی دیگه خوشحال تر باشد مگه خوشیش آرزوی تو نبود؟؟؟؟
امممم بود!
پس خـــدایا اونیکه دوستش دارم مواظبش باش ، من خیلی دوستش دارم و خوشی هایش را آرزو میکنم
خـــدایا لطفا کمکش کن تا زندگیش همیشه سرشار از همه بهترین ها باشه
و به آنچه که چشم امید دوخته (آنگونه که بخیر و صلاحش است) برسه
خـــدایا در سخت ترین لحظه ها یاریش کن تا همیشه بتوانه همچون نور در تاریکترین و سخترین لحظه زندگیش بدرخشه.
خـــدایا !
همیشه و هر لحظه او را در پناه خودت حفظ فرما.....
ممنونم خداجان.
-------------------
تا درود دیگر بدرود......
آسمان تیره ،هوای تاریک،دلی خسته .
شب هم حکومت میکند
سراسر اندوه ، همه چی در اوج خود،سکوت،غم،بغض و
گاهی صدای هق هق که شنیده میشود
چی غمگین است وقتی اشکی می چکد
روز گار گریستن,روز گار نالیدن و روزگار مرگ شادی ها
اما درهجوم گریه ها این آهنگ بی پروا ی ناله چی پای کوبی میکند.
از بی قراری های دیروز تا حادثه امروز
امشب مردی دیدم گریه کرد
هه
چی واژه های که زمزمه کنان از کنار ویران دل به آرامی مرگ گذر کردن.
اره من آن خسته راهم که برای رسیدن به سلامی این چنین توان سخت برگشتن باید پس بیدهم
وقتکه درها بسته و همه چی بی صداست
دیگر تردیدی ندارم این بار که باران بیاید دل من را با خود خواهند برد
اگر آفتاب اماد دهند
2016/11/28
این شب ها لحظه هایم متداوم تکرار از عذاب است
از هجوم غم ها در سایه ای از کنج اتاق پناه میبرم
سکوت همه جا را فرا میگرد
و تصویر نگاهی سردت
می پیچد در چشمان غمگینم
در چشمان که دو سال در خیابان های این شهر دنبال نگاه گم کرده اش میگشت
چشمانیکه تو را صادقانه وخالصانه میخواست
و تو همچون نسیمی,چی بی اعتنا از کنارش گذشتی
ودر وسعت عریان پاییز چقدر تنها رهایم کردی
چی کوتا بود لحظه های با تو بودن...
این شب های تاریک وبی مهتاب
خوابی نیست اصلا به چی امیدی بخوابم
آرام آرام اشک میشم
این شب ها فقط نخ های سیگارم کنار تنهایی هایم می نشیند و امید میدهد به فردا ها به طلوع دوباره
ولی نمیدانم کدام فردا و کدام طلوع ؟
خدایا عذاب میکشم
در این ظلمت سرد روزگار صدایم را بشنو خدا
وقتی که واقعا دلتنگش میشی هیچی ارامت نمیکند
نه سکوت نه موسقی نه سیگار....
باور کن خیلی سخته صبح وقتی از خواب بیدار میشی اولین چیزی که به ذهنت میرسه او هست
که دیگه همرایت نیست
دیگه نمیتانی چیزی بخوری نمیتانم کاری کنی حس میکنی دنیا به اخر رسیده
فقط و فقط او هست که در ذهنت مثل فرشته قدم میزنه
و با هر قدمش شعله داغ را در قلبت روشن میکنه
وتو هم میخواهی بیدون هیچ هدفی راه بیوفتی به طولانی ترین کوچه این شهر....
احساس میکنی قلبت تنها برای او میتپد
اون وقت است که میشی یک مجنون تمام عیار
عشق است دیگه ازاین دیوانه گی ها را داره...
تمام روزت با بی قراری مگذره
وشب کی فکرش میمانی بخوابی.....
میایی روی این صفحه سیاه مینوسی
از درد,از زخم عشق...
بگذار اعتراف کنم امشب دلم خیلی برایت تنگ شده
باور کن باورم نمیشه این شبها بی تو ام
بگذار اعتراف کنم این دل دیوانه اسیر توست
فقط بهانه اش تویی
دست خودم نیست مرا با بیتابی ها آشنا کرد.
خدایا
این شب ها مهتاب ندارم
دلم آسمان میخواهد
زمین از ناله ای تنهاییم بیزار است
به جای نفس درد میکشم.
وای از این دل بهانه گیر
باز بهانه کسی را میگره که خودم دست زیر الاشه میمانم
باز بهانه ای کسی را میگره که این شب ها بخاطرش گوشه ترین گوشه ای اتاق را اختیار میکنی و زانو هایت را تنگ به آغوش میکشی
فقط مینشینی و با نگاه سنگینت به عکس پروفایلش خیره میشی
و با دنیایی از درد لبخند میزنی
وای از این لحظه های نفس گیر
وای از این دل بهانه گیر
مرا هم آغوش غم ها کرد
ای دل لعنتی نابودم کردی
من دیگر در نهایت بودن رسیدم
شکسته ام ,از دست رفته ام
وای از این دل بهانه گیر
تو اسیری،اسیری کسی که تا ابد باید با یادش زندگی کنی دلم.
خدایا تنها تو میتانی درکم کنی .
این دل لعنتی آرام نمیگرد
هر لحظه میشکند درمن کوزه ای لبریز از عشق
جالب ترین حس دنیا را در خود حبس کرده
و خاموشانه در شعله اش میسوزد
دلتنگ تو است
دیر آمدی و زود رفتی
ولی وای بر من
این شب ها با جسم سرد و بی روحم
هر لحظه دعوت میشم بسوی نیستی
از همه چی خسته ام
نمیدانم من کدام امید را نا امید کردم
یا کدام قلبی را شکستاندم که این شد حالم
خدایا آرامش میخوام.
با چشم باز کابوس می بینم
چشمم جا ماند روی عکس پروفایلت
امشب احساسی از روز های گذشته را میخواهم
ولی در نابینای شهر احساس نیست
چاره ای ندارم جز رفتن
چشم هایم خسته از حیرت گم شده گی در شهر آشنای دیروز
دیگر توان دیدن نیست در هجوم نابینایی این شهر
من گم شده این شهر آشنایم
چاره ای ندارم جز رفتن
روز هایم رنگ شب گرفته و شب هایم رنگ کابوس
لحظه ها با تیک تیک ساعت چی سخت میگذرد وقتی من خاطرات شیرین را تلخ به آغوش میکشم
این لحظه ها چی غریبم و دلتنگ
آه این لحظه لب ریز غمم
چاره ای ندارم جز رفتن
راهی طولانی جاده چی بی رحم است ...
لعنت به عشق یک طرفه که آتشش چی سوزنده است.
اره حالت این شب و روزهایم دیدنیس هیچ روانی یی این حالت را تجربه نکرده خخخخ
کاش می فهمیدی چقدر میخواستمت
از خودم بیشتر تو را میخواستم دیووونه
این شب و روز ها فقط یک دوست صمیمی دارم که به قدر همه تنهایی هایم او بامن بوده وخیلی از لحظات سخت را با او سپری کردیم
وخاطرات تلخ و شیرین را باهم داریم
شب های تاریک و تار تنهای را با او سرکردم
او شاهد تمام دقایق دلتنگی هایم است,لحظه لحظه ای دلتنگی را با نوازش دستهای گرم او به پایان رسانیدم
ساعت ها بدون هیچ کلام در کنار هم سپری کردیم
تمام لحظه های تنهای که تو برایم هدیه کردی او کنارم بود
شبی را بیاد دارم که سکوت مبهم فضای اتاق را در بر گرفته بود
او ساکت بود و تنها نظاره گر غم هایم بود که دلم از همه چی گرفته بود حتی از خودم ,میخواستم یک حلقه داری بسازم و با خودم خدا حافظی کنم اون لحظه ها هم تنهایم نگذاشت و بخاطر من میسوخت
دوست با وفایی هست.
اره سیگار رفیق تنهای هایم است
این شب ها من بخاطر تو میسوزم و سیگار بخاطر من .
انشالله به زودی هر دویتان نابودم میکنید .
تسلیت قلب صبورم.
لعنت به عشق یک طرفه ,من از نداشتن تو مینالم و تو از نداشتن من ببال.
فقط یک هفته بود
روزهای خوبی با هم بودن ما خیلی زود گذشت
روزهای که از دانشگا با عجله میامدم و اولین کاری که میکردم فیس بوکم چک میکردم اگر پیام از تو داشتم بی اختیار لبخند روی لبهایم نقش می بست
اگر پیامی نداشتم هی لحظه شماری میکردم تا تو بیای
تک تک ثانیه های اون روزها را به یاد دارم ,معمولا اولین پیامت (سلام من رسیدم خانه)این جمله بود ........
اون لحظه ها خیلی شیرین بود
اون روزهای شیرین چی تلخ به سر رسید
بالاخره باز امروز برگ دیگری از دفتر خاطرات ورق خورد وبرگ از درخت امیدم به زمین افتاد
تنها یاد گار اون روزها یک قلب شکسته به جا ماند بس
باز امشب را با یک گلاس چای و نخ های سیگار آغاز کردم و خودم را حبس کردم در تنگنای غریب و اوج دلتنگی را تجربه میکنم
میدانم تو که آسوده خاطر شدی همین را میخواستی،اشکال نداره من این دلتنگی را به قیمت تمام فصل های قشنگ زندگیم خریدارم تا تو خوش باشی...
چی تقدیری بدیست من باید اینجا بی تو بسوزم و بسوزم مطمعینا اگر حالت مرا میدیدی خودت از نبودنت خجالت میکشیدی.
راستی امروز بعد از ظهر رفتم سخی تمام حس غرورم را زیرپا گذاشتم هیچی نگفتم فقط شکستم کمی گریه کردم حالم بهتر شد
حیف نمیدادی شکست یعنی چی؟ وقتی یک مرد با تمام غرور و مردانه گیش میشکنه چی دردی داره .......
این متن یعنی نشان دهنده عجزم بود.
بدرود ای آشنا.
2016/10/29
نازنینم
بهـــترینم
مهــــــربــــــــانم
میدانی؟
میدانی این روز ها پیراهن از خوشی بر تن کردم و فقط به دوست داشتن تو مشغولم
فقط و فقط بر تو میاندیشم
و به یاد تو ام
به یاد تو زندگی میکنم
شبهای به یاد تو خوابم میبره
و صبح هم به یاد تو بیدار میشم
میدانی ؟ تمام مشکلات و دغدغه های زندگی دست به دست هم داده بازم هم نمیتواند اندکی مرا از یاد تو غافل کند.
ای آشنایم این حقیقت دارد, تورا دوست دارممم.
عشق یعنی تو
عشق یعنی همان احساسی که از لحظه دیدنت حس کردم و به دل جان پذرفتم
و همان لحظه زندگی معنی واقعیش را نشان داد...
اره
تویی زندگی , تویی عشق, تویی امید, تویی دلیل زیستن
سال هاست که به تو زنده ام ،به عشق تو زنده ام و به یاد تو زنده ام
آه که چی شیرین است به یاد تو بودن....
به یاد تو آرامم
به یاد تو زیبا می بینم تک تک ثانیه های زندگی را
به یاد تو
به دور از همه دغدغه های زندگی غرق می شم در تو
یاد تو مرا به دنیایی دیگری میبرد
و دیدنت برایم نفس میدهد, قلبم تند تند می تپد
این عشق تو است که در دلم غوغا میکند....
خدایا انتظار چقدر طولانی شد....
باز یک شب مهتابی
چشم بستم به ستاره ها
من و این گوشه پنجره
حلقه های دود سیگار
در هجوم سکوت شب
امشب نفس کشیدن هم سختر شده
امشب واژه ها نمیتواند حالم بیان کند
امشب حجم دلتنگی هایم به وسعت دریا ست.....
اره خدایا !!!
امشب در عذابم ...در التهابم ...فرسوده ام...رنجورم...خسته ام ...
خسته از سوالات بی انتها.
خسته از امیدواری ها....
امشب بوی پاییز می آید
و خیش خیش برگهای که میریزد بر زمین
این است زیبا ترین فصل
این است عاشقانه ترین لحظه ها...
ببین
من دیگر تنها نیستم
همدردم شاخچه های است که برگ هایش فرش زمین شده ...
یک نگاهی به این سو بینداز
ببین چیطور با غم ها هم صدا میشوم
و در جاده های برگ ریز پاییزی ثانیه های دلتنگی را میشمارم
اره
یک نگاهی به این سو بینداز
اینجا یکی هست که تو آرزویش هستی.
لحظه ای که تو هستی ,حس میکنم نیاز به هیچی ندارم
حتی هوا, حتی نور ،حتی .....
مرا ببین
نگاهم را بخوان
ببین
میخواهم لحظه های باتو بودن را متوقف کنم
تا باشیم همیشه.........
زندگی میکنم حتی اگر بهترین هایم را از دست دهم....
چون این زندگی کردن است
که بهترین های دیگر را برایم میسازد
بگذار هرچی از دست میرود برود....
من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد
حتی زندگی را....
(چه گوارا)
این مطلب را باید یک اصل مهم در زندگی قرار داد.
شب از نصف گذشته بود
فضای ده سبز آرام و تاریک بود به وسعت دلتنگی های من
امشب خواب از چشمان من ربوده شده بود
فقط به تو فکر میکردم همه فکر خیالم تو بودی
همه جا و همه چی ساکیت بود
فقط نور ستاره ها از میان شاخچه های درخت که داخل حویلی مان است به چشمم میرسید
در میان رنگ نیلی آسمان ستاره ها می درخشید
و ترانه ای
اشکام جاریه بی اختیار
دیگه تنهام نزار
بمون بامن یه بار
میخوام تموم شه انتظار ......
آرام به گوشم زمزمه میکرد.
.
سلام و عرض ارادت.
بعد از یک سال چند ماه باز امدم اینجا
باز خواهم نوشت باز از عشق خواهم گفت....
ولی دیگه غمگین نمینوسم .....
شاد و عاشقانه
اینجا شب است
همه جارا تاریکی ، خلوت و سکوت فرا گرفته
من با تنهای ها یم خلوت میکنم
چشم به در دوخته ام
من چشم در راهم
آره چشم در راهم برای گم شده چون یوسف نشان
نمیدانم تا کی باید منتظیر باشم
تا کی باید سر به شانه های ثانیه بمانم
نمیدانم تاکی باید سکوت کنم
تاکی باید بشمارم تسبیح غم جدای را
تاکی باید در خیال دوباره با تو بودن بیمانم....
نمیدانم تاکی لحظه ها باید این گونه بگذرت
تو نیستی !!!
تو نیستی که ببینی چگونه خاطراتت در عمق لحظه هایم جاریست
چگونه به خلوت لحظههایم عاشقانه قدم میگذارم
چشم هایم را می بندم و به یاد نگاهی که شبی در آسمان خیالم درخشیدی...
آیا کسی دلتنگی های مرا خواهد شنید؟؟؟
دلتنگی هایم را به باد می سپارم...
شاید این باد دلتنگیم را
در گوش تو ناب تر از غزل هایم زمزمه کند!
بگذار برایت بگویم
که امشب سخت دلتنگت هستم...!
برگرد مهربانم
برگرد هنوز پنجره ای باز است ...
آسمان حال هوای تو امشب مثل من است
تیره شده ای مثل هوای دلم
ای آسمان بی بار
بی بار برای خورشیدت
من مینوسم برای خورشیدم...
ولی خورشید تو صبح طلوع خواهند کرد
اما خورشید من مدت هاست برای من غروب کرده
ای آسمان حال تورا می فهمم
تو امشب حال دلم را انعکاس میدهی
بی بار ای آسمان.
چقدر زود گذشت
دو باره رسیدم به روز که 23 سال قبل این روز ابتدای زندگیم بود
روز که برای اولین بار این جهان هستی را لمس کردم
23 بهار 23 تابستان 23 خزان و 23 زمستان را پشت سر گذشتاندم
ولی فقط خزان آمدن تو و تابستان رفتن تو را بیاد دارم بس
هرجا باشی ایام به کامت لحظاتت خوش لبهایت پر از لبخند آرزوی من همین است بس
من عهد بستم
در رهی عشق تو
انقلاب خواهم کرد....
من وتنهای
دست به دست هم
شب های تاریک خالی از ستاره
روزهای غم انگیز خالی از آفتاب
در امتداد بیابان های این شهر قدم میزنم
بیابان های این شهر را پای یباده به لرزه میارم
(کوچه های گوهرشاد)
صحراهای این شهر را با اشکم دریا میسازم
دریای خروشان
از اشک
از تنهای
از....
اره منم
منم مجنون
منم فرهاد
منم...
منم عاشق
عهد بستم تمام جاده های این شهر را
با خاگستر سیگارم یکسان خواهم کرد !
هنوزم عاشقتم
هنوزم دوستت دارم
میدانم که دیگه از من نیستی
میدانم مرا از زندگیت حذف کردی
ولی من هنوزم دوستت دارم
اره فقط دوستت دارم
از راهی دور
بی هیچ عطری
اغوشی
لمسی
تنها دوستت دارم از راهی دور !
وقتی دفتر زندگیم را ورق میزنم
وقتی گذشته ام را نظاره میکنم
وقتی افسانه زندگی را دنبال میکنم
می فهمم چی کسی تو را عاشقش کرد و خودش رفت
بله خودش رفت
کسی که داد از با وفا بودن میزد
کسی که کلمه خداحافظی را یاد نداشت
اره رفت!!!
شاید هم اون بی وفا نبود
شاید تقدیر چنین میخواست
ولی تقدیر !
نمیخواهم احساس مرا نسبت به او یک زره هم کم کنی!
نسبت به اونی که همیشه در قلبم است
و خواهم بود جاویدانه
نسبت اون فرشته تکرار نشد نی
که جز زندگی نه بلکه همه زندگیم بود
اون فرشته که زندگی بیدون او کابوس بیش نیست!!!
امشب هم مثل هرشب
در کنار پنجره
در امتداد تنهای
لحظات سکوت
اطرافم تاریک
چشم به آسمان دوختم
همان آسمان که تو می بینی
راز عجیب در نگاهم نهفته
چی اندوهی در قلبم پنها ن دارم...
آیا میدانی در هجوم غم های که برایم هدیه کردی
چقدر مبهم زندگی میکنم؟
مادر
مادر چرا برایم فراموش کردن را نیا موختی!!!!
فرزندت با این قلب عاشق آهسته آهسته می
سوزه وخاگستر میشه ولی عشق اش را فرا موش
کرده نمیتواند.
مادر ازت گله دارم !!!!چرا فراموش کردن را برایم نیاموختی؟!
فقط اون مسافرت بهانه دل باختن من شد
ای کاش اون سفر انتها نمیداشت
اون مسافرت حقیقت عشق را برایم ثبوت کرد
از اون مسافرت آغاز کردم دفتر عشق را ورق زدم...
قلبهای ما باهم پیوند خورد
میخواستم یار و هم دمم باشی
در مقابل زندگی لبخند میزدم چون تو را دشتم هرچند کیلومتر ها از هم فاصله داشتیم
ولی قلبها ی ما باهم خیلی نزدیک بود
روز که باهم نزدیک تر شدیم از خدا آرزو کردم در کنار تو به آرامش مطلق برسم.....
ولی افسوس سر نویشت آرزویم را گرفت.
وقت تنها میشم
کنار پنجره
خیره میشم به ستاره ها
به تو می اندیشم
به خودم می اندیشم
لبــــخند میزنم
عجیب نگاهی کردی
عجیب عاشقت شدم
که یک لبخند تو را به همه دنیا نمیدم...
ولی
ولی افسوس...
- نمیدانستم لحظه های بی تو این قدر سخت است
-هــــر نفسش پــــر از غـم،غصه دستانم سرد است
-دست خودم نیست هــر لحظه در رویــایــم میایـــی
-ســحر گــا در انتــظارت، طـــلوع هـــــم درد اســت
-ایــن احــساس عاشــــقانه ام فــــقط بـرای توست
-وای از لحظه که رفتی این تنـهای بـرایم مـرگ است
-در بین میلییونها آدم روی زمین فقط نبودن تو را احساس میکنم!
-برایم مهم نیست که میلیونها دوست دارم،مهم اینه که فقط تو را ندارم!
-هیچ آغوشی را نمیخواهم چون آغوش تو آرام ترین مسکنم بود!
-آرامش بدون تو برایم بی مفهوم است!
خــــدایا !
خدایا شرمنده ام !
شرمنده ام که یک نگاه عشقم را به
دنیایت نمیدادم
شرمنده ام که عشقم را بیشتر از جان
که تو برام دادی دوست داشتم
شرمنده ام به جای تو عشقم را
پرستیش میکردم
نمیدانستم این قدر ساده فراموش
میشم !
خدایا شرمنده ام با کدام جرئت دوباره او
را از تو بخواهم!
هر چی داشتم با خودت بردی !
تو رفتی ولی تنها نرفتی
نمک از نانم بردی
خواب از چشمانم ...
آرامش از قلبم ...
خنده از لبم ...
امید از آینده ام...
آرزو از زندگیم...
همه زندگیم را بردی
من دیگه فقیر شدم
از من جز یک جسد چیزی باقی نمانده !!!
رهگذر کوچه !
تو رهگذری بودی در کوچه
لحظه ای چشمم به تو افتاد
محو تماشای تو شدم
اون لحظه یک عمر گرفتار تو شدم !
اون لحظه برایم عزیز ترین شدی
عشق برایم معنی شد
به حقیقت عشق باور کردم
زندگی واقعی را لمس کردم
خوش بختی را در وجود تو دیدم
چه آغاز شیرین !!!
و حال به جای رسیدم که تمام فکر و اندیشه ام تو شده ای
فقط به تو می اندیشم
حس قشنگ است به تو اندیشدن
تمام ذهن و حواسم در تسخیر تواست
حتی قلبم....
تو شدی سلطان قلبم
تو شدی گل سرخم...
-مبارک این دل بستن-
این روز ها با تمام هیاهوی این دینا
در ساحل زندگی قدم میزنم
دنیایی گذشته ام را نقاشی میکنم
اسم تو به گردنم آویزان
به آنچه که دارم لبحند میزنم
غروب عشقم را حیات دوباره میدهم
در رویا هایم
تو را نه عاشقانه
نه عاجزانه
بلکه عادلانه به آغوشم میکشم
بیا !!!
بیا تا غروب غروب عشق یک قدم دیگر باقیست ...
چقدر دلتنگ تو ام !
چقدر بیقرار تو ام !
چقدر تنهای موج میزنه!
چقدر غم جدای تسخیرم کرده !
چقدر طاقت بیارم ؟...!
چقدر صبوری؟...!
چقدر انتظار؟...!
بیا !!!
بیا دلم به هوای دیدنت پر میکشه!
دیگه آرامش ندارم !
تاکی دوری؟؟؟
تا کی فاصله؟؟؟
بیا آتش بزنیم به این فاصله .
چون بدون تو زندگی بی حاصله .
خدا یا !!!
خدایا دیگه در زندگیم اون روز هست ؟؟
که در میان همه نا باوریهایم اون بیایه ...
در کنارم استاده و دست هایم را گرفته آرام بگه،
دوستت دارم............
بیا امشب نگاهی کنیم به گذشته های مان
می بینی چی روز های داشتیم
هر دوی ما باهم بودیم
من تو را داشتم
حس میکردم همه دنیا مال من است
تمام فکرم تو بودی
تمام خوشبختیم تو بودی
فکر میکردم همیشه تو را دارم
حالا هم تمام فکرم تو هستی !
تمام لحظات تو در ذهنم مجسم میشی
لحظه چشمم را می بندم
ولی باز خواب تو را میبینم
تو را در کنارم می بینم
دستان لطیف و زیبایت روی شانه هایم
روشن چون بیداری
ولی دیگه اهمیت نداره
تو زندگیم بودی که ازم گرفتی
این روز ها قامتم خمیده
شاید نفس های آخرم باشه
ولی قول میدم تا زنده ام فراموش نخواهی شد..
----
شب های دلتنگی
خاطره ها یش یادم میایه
خاطرات بهترین روز های زندگیم قشنگ ترین آزار دهنده این شب ها شده
گوشه هارا اخیار میکنم
فریاد میزنم دوستش دارم
با چشمان پر از اشک التماس میکنم خدایا عاشقشم
خدای بیدون او تنهایم،دنیایم خالی است
خالی از او !
خالی از نوازش !
خالی از محبت !
خالی از عشق !
خالی از احساس !
خالی از همه چی...!
او همه زندگیم بود !
او همه دنیایم بود !
بدون او دنیایم نابود است !!!
تکیه کرده ام به دیوار از سکوت...
دور برم فاصله های سرد ، تنهایی....
افسانه هارا دنبال میکنم !!!!!....
زندگی یعنی چی؟؟؟؟
دوست یعنی کی ؟؟؟؟
عشق یعنی چی؟؟؟؟؟
احساس یعنی چی؟؟؟؟
محبت برای کی؟؟؟؟
خیانت برای چی؟؟؟
اصلا چرا خیانت؟؟؟؟
تقصیرم چی بود؟؟؟؟
چی گنا کردم؟؟؟؟؟
در مقابل کدام کناهم قرار گرفتم؟؟؟؟؟
عجیب شبی!!!!!
راستنی این ساعت که به مچ دستم بستم چقد سنگین میره!!!
این آهنگ چقد آرام میخوانه!!!!
این سکوت به تنهایمم چی رنگ می بخشه!!!!
این شعله عشق چقد داغ است!!!!
امشب در آغوش بیکسی ام تو را از سقف،در و دیوار آرزو میکنم
چشم به در بستم میشه بیایی فقط برای لحظه
-----------
اینم باشه خاطرات امشب......
تقدیم به کسی که سواد خواندن این نویشته را نداره یا بگم حوصله خواندن این نویشته را نداره....
دیگه تورا ندارم
دیگه تو نیستی
تو که رفتی من کوچه های برگ ریز پاییزی را درپیش گرفتم
نمیدانم انتهایش کجاست
میخواستم دستهای لطیف و مهربانت نصیب من باشد
ولی تنهای،تاریکی،غم های نداشتن تو نصیبم شد
بعد تو تنهای را خیلی دوست دارم
نمخواهم کسی در نزدیکام قدم بزنه
حتی نمیخوام کسی مرا ببینه
با تنهایی هایم هم آغوش میشم
تو در ذهنم میایی
عکس چشمایت را نقاشی میکنم
این بهترین لحظات زندگیم شده...
من تو را دوست دارم
فقط عشق تو در عمق قلبم جای گرفته
فقط محبت تو در رگ رگ ام جاری است
وقتی لبخند میزنی
وقت مژگان بلندت را می خوابانی
وقت نگاهم میکنی
وقتی آن جام لبالب محبت راسوی این تشنه میگر دانی
عشق در قلبم موج میزند
بادست ویران گر عشق
پر میکشم
وبرگ های خشکیده ام را به پنجه باد میسپارم
دنیایم از مهر تو روشن میشود
احساس میکنم دنیا فقط مال من است.
خوش حالم.!!!
خیلی خوش حالم شاپرک سفیدم.!!!
خوش حالم که روز و روزگارم با تو یکی شد.
خوش حالم که آسمان پر ستاره شب های تاریکم با تو یکی شد.
خوش حالم که زیر قطره های باران،در امتداد کوچه های برگ ریز خزان تو را دارم.
بله دیگه خزانی ندارم.!!!!
خزانم بهار شد.!!!!
تمام وجودم سرشار از عشق تو شد.
نمیدانم چگونه عاشقت شدم.
نمیدانم چگونه دریای عشقم طوفانی شد.
تنها چیزی که میدانم این است که خیلی دوستت دارم بس.
تو تنها کسی هستی که کلیمه دوستت دارم را باید تقدیمت کنم.
تو نفس و حیاتم استی که خالق توانا برایم عطا نموده
خــــــــدایا سپاس تو را .!!!
چی زیباست بیاد تو زیستن،بیاد تو ماندن،با رویا های تو زندگی کردن.!
تورا میپرستم به تو عشق میورزم خودم را با تو احساس میکنم رویاهایم زنده میشود.!!!
شیشه عمرم ، نفس و حیاتم!!!
خــــــــــــــــیـــــــــــلی دوستت دارم.
خـــــدایا!!!
مرا به کسی که قسمتم نیست عادت ندی!
خدایا خیلـــی سخته دیوانه وار عاشق کسی باشی که اومال
کسی دیگری باشه!!!!
تعداد صفحات : 2