شب از نصف گذشته بود
فضای ده سبز آرام و تاریک بود به وسعت دلتنگی های من
امشب خواب از چشمان من ربوده شده بود
فقط به تو فکر میکردم همه فکر خیالم تو بودی
همه جا و همه چی ساکیت بود
فقط نور ستاره ها از میان شاخچه های درخت که داخل حویلی مان است به چشمم میرسید
در میان رنگ نیلی آسمان ستاره ها می درخشید
و ترانه ای
اشکام جاریه بی اختیار
دیگه تنهام نزار
بمون بامن یه بار
میخوام تموم شه انتظار ......
آرام به گوشم زمزمه میکرد.
.