این دل لعنتی آرام نمیگرد
هر لحظه میشکند درمن کوزه ای لبریز از عشق
جالب ترین حس دنیا را در خود حبس کرده
و خاموشانه در شعله اش میسوزد
دلتنگ تو است
دیر آمدی و زود رفتی
ولی وای بر من
این شب ها با جسم سرد و بی روحم
هر لحظه دعوت میشم بسوی نیستی
از همه چی خسته ام
نمیدانم من کدام امید را نا امید کردم
یا کدام قلبی را شکستاندم که این شد حالم
خدایا آرامش میخوام.