تکیه کرده ام به دیوار از سکوت...
دور برم فاصله های سرد ، تنهایی....
افسانه هارا دنبال میکنم !!!!!....
زندگی یعنی چی؟؟؟؟
دوست یعنی کی ؟؟؟؟
عشق یعنی چی؟؟؟؟؟
احساس یعنی چی؟؟؟؟
محبت برای کی؟؟؟؟
خیانت برای چی؟؟؟
اصلا چرا خیانت؟؟؟؟
تقصیرم چی بود؟؟؟؟
چی گنا کردم؟؟؟؟؟
در مقابل کدام کناهم قرار گرفتم؟؟؟؟؟
عجیب شبی!!!!!
راستنی این ساعت که به مچ دستم بستم چقد سنگین میره!!!
این آهنگ چقد آرام میخوانه!!!!
این سکوت به تنهایمم چی رنگ می بخشه!!!!
این شعله عشق چقد داغ است!!!!
امشب در آغوش بیکسی ام تو را از سقف،در و دیوار آرزو میکنم
چشم به در بستم میشه بیایی فقط برای لحظه
-----------
اینم باشه خاطرات امشب......
تقدیم به کسی که سواد خواندن این نویشته را نداره یا بگم حوصله خواندن این نویشته را نداره....